صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۵۴

۱

دلی در آتش عشقت سمندری آموخت

کز آب چشم بط آسا شناوری آموخت

۲

ز دست تست دلی هرکجا به پای فتاد

که هر بتی ز تو آداب دلبری آموخت

۳

به جادوی تو عیان دیده ام به رأی العین

که سامری هم از او رسم ساحری آموخت

۴

از آن خطای تو خوانم جفای خوبان را

که خصلت تو به تکران ستمگری آموخت

۵

مرا به سینه برانگیخت حالت سپری

به غمزه تو حکیمی که خنجری آموخت

۶

نسیم صبح که بویی بود ز باد بهشت

ز نکهت خم زلف تو عنبری آموخت

۷

چو چرخ داد به چشم تو علم صیادی

دل مرا به ضرورت کبوتری آموخت

۸

گرت فتاد صفایی به خاک ره چه کند

سرش به پای تو از زلف همسری آموخت

تصاویر و صوت

نظرات