
صفایی جندقی
شمارهٔ ۵۹
۱
مرا امروز اختر سازگار است
زمین پامرد و گردون دستیار است
۲
سعادت همدم و دولت هم آغوش
که آن زرین میانم درکنار است
۳
زهی یاری که کینش بی ثبات است
خهی ماهی که مهرش ا ستوار است
۴
وفا پرور حیا خونی هوا خواه
که دلجویی و دلداریش کار است
۵
ز مهرش پایه برتر بینم اما
ز فرط مهربانی خاکسار است
۶
ولی با این کمال از غایت حسن
تنی نی کز کمندش رستگار است
۷
چه دل ها کز فراقش در فغان است
چه تن ها کز برایش بی قرار است
۸
چه لب ها کز دو لعلش پر خروش است
چه سرها کز دو چشمش پر خمار است
۹
چه جان ها کز جمالش ناصبور است
چه رخ ها کز هوایش پر غبار است
۱۰
از این جمع پریشان گرفتار
صفایی هم به جانش خواستار است
نظرات