
صفایی جندقی
شمارهٔ ۶
۱
زنهار الا یار دلازار خدا را
در پا مفکن عهد و نگهدار وفا را
۲
ترسم که در او برتو رسد تیر گزندی
آسایش خود بنگر و مشکن دل ما را
۳
یادت طرب انگیز و فراقت تعب آمیز
عشقم چه خوش آمیخت بهم درد و دوا را
۴
از روی منت شرم و حیا این همه تا چند
هر چند خود از روی تو شرم است حیا را
۵
زان چشم به دل نیشم و زان لعل به لب نوش
جز پیش تو کشنید به هم رنج و شفا را
۶
در عین وفا ساز جفایت عجب آرم
کز یک نظر اظهار کنی خشم و رضا را
۷
وه زان لب شیرین سخن تلخ ندیدم
کس جمع کند چون تو به دشنام دعا را
۸
لعل تو روانبخش و دهان تو نظر تنگ
با آن دو که آمیخته این بخل و سخا را
۹
گاهی به من افکن نگهی چون شود آخر
سلطان بنوازد اگر از لطف گدا را
۱۰
با خوف و رجا رو به تو آورد صفایی
مختار تویی درحق او اخذ و عطا را
نظرات