صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۶۶

۱

نه سر ز تیغ تو تنها بریدنم هوس است

به خاک پای تو در خون طپیدنم هوس است

۲

زدی چو یک دو سه زخمم بدار دست که باز

دوگامی از پی قاتل دویدنم هوس است

۳

به شوق دام و قفس در بهار نیز چو دی

ز آشیانه و گلشن پریدنم هوس است

۴

چو ریخت طایر دل بال و پر به دام فراق

به گوشه ی قفس آرمیدنم هوس است

۵

به غفلت ار نگرم بی رخت به گل نظری

به دیده رخسار حوادث خلیدنم هوس است

۶

اگر خدنگ تو بینم نشسته در دل غیر

ز رشک با سر مژگان کشیدنم هوس است

۷

چودل خیال ترا تا درآورم به کنار

از آن به گوشه ی خلوت خزیدنم هوس است

۸

اگر غم تو به بازار عشق بفروشند

به ملک ومال دو عالم خریدنم هوس است

۹

هزار خار خسانم به دل شکسته و باز

گلی ز گلشن چهر تو چیدنم هوس است

۱۰

چه زهرها که شد از حسرتم به کام و هنوز

دمی از آن لب نوشین مکیدنم هوس است

۱۱

به فسق و زهد صفایی چه کار واعظ را

مرا بس این که ملامت شنیدنم هوس است

۱۲

رفوی خرقه تلبیسم از ریا نه رواست

کنون که جامه ی تقوی دریدنم هوس است

تصاویر و صوت

نظرات