
صفایی جندقی
شمارهٔ ۶۸
۱
تا صید تو شد مرغ مرا بال وبال است
دانست که از دام تو پرواز محال است
۲
نالیدم و صیاد ز باغم به قفس برد
دیگر نتوان گفت که دل بیهده نال است
۳
در مرحله ی عشق که صد سلسله یک زلف
نشگفت اگر شیر ژیان صید غزال است
۴
سوری ثمر سرو و سمن بار صنوبر
این گبن نو خیز ندانم چه نهال است
۵
آراست فلک بدر و هلالی به دو هفته
کابروی و رخ ماه ترا این دو مثال است
۶
بی جبهه ببین وجهش و بی جفت نگر طاق
شبه رخ و ابروی تو کی بدر و هلال است
۷
یا رب چکند با غم ایام جدایی
آن را که غم از هجر تو در عین وصال است
۸
می از کف آن شاهد خورشید شمایل
مسرای حرامم که بدین وجه حلال است
۹
گر چشم نپوشی وکنی ترک تغافل
دانی که صفایت ز فراقت به چه حال است
تصاویر و صوت

نظرات