
صفایی جندقی
شمارهٔ ۷۱
۱
گرچشم تو فتنه زمان است
غم نیست رخت ره امان است
۲
ابروت فراز چشم خون ریز
یا تیغ به دست جاودان است
۳
نی نی غلطم نه تیغ و جادو
اکلیل به فرق فرقدان است
۴
آن غمزه و ابروی دلاویز
یا تیر به چله کمان است
۵
عشق تو و شعله فلک تاب
سنجیده ام آتش و دخان است
۶
جان دادم و بوسه ای ندادی
کالای تو بیش از این گران است
۷
خون دلم از دو گوشه ی چشم
بر صفحه ی روی ترجمان است
۸
در نصرت دیده خامه را نیز
خوناب جگر به ناودان است
۹
کلکم شده هم نفس که زینسان
جان سوز بیان و تر زبان است
۱۰
در دست تو این قلم صفایی
به نی به ورق شکرفشان است
تصاویر و صوت

نظرات