صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۷۵

۱

مرا درد از شکیبایی فزون است

که دل در سینه چندین بی سکون است

۲

ز احوالم چه پرسی کاشک خونین

گواهم بر جراحات درون است

۳

بگوخود بی تو چون پایم که در هجر

عنان طاقت از دستم برون است

۴

مهل بار فراقم بردل ریش

که آن غم بیش از این یک قطره خون است

۵

مرا دور از لبت هر لحظه در جام

به جای می سرشک لاله گون است

۶

به عین رحمتم یک ره نظر کن

که اشکم در رهت رشک عیون است

۷

خدا را از دل خود پرس باری

که شوقم بر وصالت چند و چون است

۸

مرا گه درد و گه درمان فرستاد

ندانستم که عشقت ذوفنون است

۹

خوری در دوستی خونم دریغا

که چرخم خصم و بختم باژگون است

۱۰

به سودایت نشاطی دارم اما

نشاطی کم به صد غم رهنمون است

۱۱

ز عهد زر به مهرت بسته میثاق

نه این سودا مرا در سر کنون است

۱۲

صفایی را ز رسوایی مترسان

که با عشقت خردمندی جنون است

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۱۶۵

نظرات