
صفایی جندقی
شمارهٔ ۹۰
۱
گر نه به دل هر نگهت خنجری است
این همه پس دیده چرا خون گریست
۲
نالشم از بس به سر آتش فشاند
بالش تن توده ی خاکستری است
۳
خاک بلا باشد و پهلوی مرگ
در شب هجرانم اگر بستری است
۴
زخم تو بر سینه بد از مرهمم
کآن به تماشای تو دل را دری است
۵
دست غمت تا به تنم پا فشرد
هر بن موئیم سر نشتری است
۶
توبه ده از توبه که امشب مرا
ساقی مجلس بت سیسنبری است
۷
بیت من از طلعت او تبتی است
بزم من از قامت او کشمری است
۸
حرمت می خاست به چندین وجود
خاصه چو از دست پری پیکری است
۹
سر به قدم سود صفایی چراست
گرنه به سر با تو مر او را سری است
تصاویر و صوت

نظرات