
صفایی جندقی
شمارهٔ ۹۹
۱
در هجر توام سری به جان نیست
با وصل تویادم از جهان نیست
۲
اشکم به جروح دل گواه است
محتاج به شرح ترجمان نیست
۳
تادر قفس غمت فتادم
دیگر هوسم به بوستان نیست
۴
با یاد تو ذوق گلستان نه
در دام تو شوق آشیان نیست
۵
بر وصل چو خود فشانمت جان
حاجت به فراق جانستان نیست
۶
شاخی که بریزد از بهاران
محتاج به غارت خزان نیست
۷
پیری که نه چون تواش دلارام
چون سعد من اخترش جوان نیست
۸
دل دادم و جان به دل ستادم
سود آور عشق را زیان نیست
۹
در راه محبتت صفایی
در بند حیات جاودان نیست
۱۰
پا بر سر جان و تن چو بنهاد
زین بیش مجال امتحان نیست
نظرات