
صفایی جندقی
بند ۱۱۲
۱
می گرید از غم تو فلک روزگارها
کاین آب ها روان بود از جویبارها
۲
تا کار دوستان گنه کار بگذرد
از دست دشمنت به سر آمد چه کارها
۳
بر سرو قامتان گلندام کوی تست
بر سرو صوت قمری وگلبانگ سارها
۴
برغارت ریاض توگشتند نوحه گر
نالد اگر به طرف چمن ها هزارها
۵
تا دست دی ز باغ تو گل ها به خاک ریخت
در دل خلیدکون و مکان را چه خارها
۶
تا شد شقایق تو شبه گون ز تشنگی
گل های آتشین دمد از لاله زار ها
۷
سیراب از اشک ما چو نشد تشنه ای چه سود
سیلم فرا گذشته ز سر و رنه بارها
از خویش امیدم آنکه نراند ز نشأتین
والی هشت روضه ولی خدا حسین
نظرات