صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۱۴

۱

تخم جفا به خاک شقا ریخت تا یزید

کس حاصلی به جز غم از آن زرع ندروید

۲

منت خدای را که خود از ریشه ای که کاشت

جز بار لعن و خار ملامت گلی نچید

۳

تا رفته وصف ظلمت و نور این جفا نرفت

برهیچ آفریده شقی بوده یا سعید

۴

رحم از زمانه شست عدو ورنه اهل بیت

نزدیک و دور ویله ی وا العطش شنید

۵

ز آن فرقه یک تنش همه فریاد رس نخواست

ورنه به گوش ها همه فریاد او رسید

۶

تنها نه راست قامت مه زین عزا خم است

برداغ این ستم زده نه آسمان خمید

۷

آن کش دو کون قیمت یک مشت خاک پای

از پا به سر درآمد و در خاک و خون طپید

۸

بعد از صدور این ستم از شرم انبیا

روح القدس به بنگه غم انزوا گزید

۹

زیبق به گوش ریخته بود آن فریق را

ز آنان تنیش ورنه به فریاد می رسید

۱۰

با آن خروش و شورش و آشوب و انقلاب

عالم چه شد که باز برین وضع آرمید

۱۱

از داغ چهر و زلف جوانان نسوخت باز

دیگر ز باغ سوری و سنبل چرا دمید

۱۲

تا در میان جان من این غم گرفت جای

شادی ز دل به گوشه ی افسردگی خزید

۱۳

ضنت مکن ز گریه صفایی درین عزا

کز دیده بایدت عوض اشک خون چکید

۱۴

بفروش قلب غفلت و نقد سرشک خر

کز نیم قطره دولت باقی توان خرید

دشمن ستیزه کرد و به رویش کشید تیغ

تیغ از بریدن آه که سروانزد دریغ

تصاویر و صوت

نظرات