صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۱۹

۱

با گریه گفت کای پدر نامدار من

ای مایه ی قرار دل بی قرار من

۲

بنشین و آن مخواه که زین باد فتنه خیز

برخیزدت ز گوشه ی دامن غبار من

۳

یک ره به دامنم بنشان تا به صد زبان

بر شاخ گلبن تو بنالد هزار من

۴

دل را نظر همین به تو باشد رضا مشو

کافتد به خاک نخل تو از جویبار من

۵

چشمم ز انتظار عزیزان سفید ماند

دیگر تو خود سپاه مکن روزگار من

۶

پیش از شکفتن گل و گلبانگ عندلیب

از تند باد فتنه خزان شد بهار من

۷

فصل بهار ز آتش بی آبیم دریغ

پیش از شکوفه سوخت همه شاخسار من

۸

لب بین کبودم از عطش این بس دگر مخواه

نیلی کند طپانچه اعدا عذار من

۹

وا خجلتا ز فاطمه گر بی تو اوفتد

بار دگر به جانب یثرب گذار من

۱۰

سر زد به سنگ و خاک به سر ریخت کای پدر

صبر از غم فراق شما نیست کار من

۱۱

برداشت از زمینش و بگرفت در کنار

کی زیب بخش دامن و جیب کنار من

۱۲

داغ برادران وجوانان مرا نسوخت

چندانکه ناله های تو ای دل فگار من

۱۳

صبر از خدای خواه و بپرهیز بیش از این

دامن مزن بر آتش دوزخ شرار من

۱۴

تسلیم امر حق شو و با هجر من بساز

خواهد ترا یتیم چو پروردگار من

پس پیش خوانده خواهر برگشته حال خویش

بروی شمرد شمه ای از شرح حال خویش

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۴۰۳

نظرات