صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۲۶

۱

درداد تن به مرگ چو کارش ز جان گذشت

بگذاشت پای بر سر جان وز جهان گذشت

۲

آمد به حرب‌گاه و به هر گام ز اهل‌بیت

صد رستخیز عام بر آن ناتوان گذشت

۳

چندان به کشتگان خود از چشم و دل گریست

کآب از رکاب برشد و خون از عنان گذشت

۴

پیر فلک خمید چو آن پیر خسته‌جان

بر نعش چاک‌چاک جوانی چنان گذشت

۵

بی‌اختیار کشتهٔ او را به بر کشید

با حالتی که کار غم از امتحان گذشت

۶

رخ بر رخش نهاد و به حسرت سرشک ریخت

این داند آن‌که از پسری نوجوان گذشت

۷

کاینک رسم ز پی که به داغت زیَم صبور

آسان وگرنه از چو تو کی [می‌]توان گذشت

۸

دشمن ز شق‌کمانی خود دست برنداشت

هرچند تیر نالهٔ وی ز آسمان گذشت

۹

از تاب زخم و کوشش حرب و غم حریم

جان ناگذشته از سر تن تن ز جان گذشت

۱۰

و آنگه به روی خاک در افتاد و کار او

از گرز و تیغ و دشنه و تیر و سنان گذشت

۱۱

در موج اشک و خون گلو تشنه جان سپرد

وز پیش چشمش آن دو سه نهر روان گذشت

۱۲

برق ستیزه خشک و ترش برگ و بار سوخت

بر یک بهار گلشن او صد خزان گذشت

۱۳

در ماتمش ز سینهٔ مجروح تشنگان

دل‌ها برون فتاد چو کار از فغان گذشت

۱۴

مردان به خاک و خون همه خفتند تشنه‌کام

با آنکه موج اشک زنان از میان گذشت

تنها به راه دوست نه دست از حرم کشید

بفشرد پای و بر سر خود هم قلم کشید

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۴۰۹

نظرات