صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۵۲

۱

کز کربلا به دیدهٔ خونبار می‌رویم

وارسته آمدیم و گرفتار می‌رویم

۲

خفتند همرهان همه پیر و جوان به خاک

با یک اسیر بستهٔ بیمار می رویم

۳

از دولت سر تو برادر به کربلا

با عزت آمدیم و کنون خوار می‌رویم

۴

ما را مقیم تربت این در نخواستند

در حضرت حضور تو ناچار می‌رویم

۵

باشد قصور ما همه‌جا عذر این گناه

خود واقفی که ما به چه هنجار می‌رویم

۶

حالی که دست‌های گل از ما به‌باد رفت

با دست و دامنی همه پرخار می‌رویم

۷

جان در بهای آب روان نافروش ماند

ز اینجا به جستجوی خریدار می‌رویم

۸

حاشا به زیر محمل ما کی رود سبک

پی برد ناقه هم که گرانبار می‌رویم

۹

گر دست‌ها تهی بود از ارمغان چه باک

با بارهای حسرت و تیمار می‌رویم

۱۰

سودی که داشتیم ز سودای این سفر

رهزن به پا فکند و زیان‌کار می‌رویم

۱۱

یک‌باره ز آستین تو شد دست ما رها

ما نیز از آستان تو یک‌بار می‌رویم

۱۲

گم شد و گر تحمل دل گو تمام باش

صد شکر با شکایت بسیار می‌رویم

۱۳

طی لسان ندارم و طول زمان دریغ

چون نزد جد و جده به زنهار می‌رویم

۱۴

با این شرار ناکس بیگانه‌خوی شوم

بی آشنا و محرم و غم‌خوار می‌رویم

پس بانگ وا اخا ز ثری بر سپهر برد

طاقت ز مه ربود و تحمل ز مهر برد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۴۲۳

نظرات