صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۷۱

۱

این کشته سر نهاد به دامان کربلا

کافزود بر حرم شرف و شان کربلا

۲

روح القدس ز قدر وی ار می نبود کی

سودی جبین به مقدم دربان کربلا

۳

بر تربتش ملایکه ساجد نبود اگر

او پا نسوده بود به سامان کربلا

۴

شاهد شهادت شهدا شاید ار به عرش

دعوی برتری کند ایوان کربلا

۵

تفریق کفر و دین به تبرای قوم کرد

دارای دین مبارز میدان کربلا

۶

مقور بندگان جسور از چه ره شدی

خود گر نخواستی دل سلطان کربلا

۷

معمار کائنات نهاد از نخست عهد

بر سبک سوگ و تعزیه بنیان کربلا

۸

روزی که سرنوشت مکان ها نگاشتند

شد داغ و درد قسمت دیوان کربلا

۹

با صد محیط نایبه طوفان نوح نیست

یک نیم قطره در بر طوفان کربلا

۱۰

یک باره هر بلا که در امکان دهر بود

آورد سر برون ز گریبان کربلا

۱۱

جاه شرف به چاه تلف نسبیتش نیست

زندان مصر بنگر و زندان کربلا

۱۲

نگرفت قالبش به بغل تا به جای قلب

مانند روح تازه نشد جان کربلا

۱۳

شد زلف و خط و خال جوانان چو خاک سود

تعبیر یافت خواب پریشان کربلا

۱۴

دل های لخت لخت و جگرهای ریش ریش

جوشید جای لاله ز بستان کربلا

زقوم کفر و زندقه و شاداب و شادخوار

طوبای حق ز تشنگیش خشک برگ و بار

تصاویر و صوت

نظرات