صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۸۳

۱

چون شاه دین به لشکر کین روبرو فتاد

اتمام امر را به نصیحت زبان گشاد

۲

فرمود ای امیر معسکر چرا نکرد

فهمت تمیز تیه ظلال از ره رشاد

۳

دیدی غرور جاه چسان بردت از نظر

آن دورها مودت و آن طورها وداد

۴

بی طول وقت و عرض زمان خود چه شد که رفت

در حق من حسین منی ترا ز یاد

۵

با آن گذشت چیست ترا با من این گرفت

با آن وداد چیست ترا با من این عناد

۶

اجرای امر تا رود از جانب یزید

امضای حکم تا شود از زاده ی زیاد

۷

ریزی به خاک خون مرا بهر ملک ری

رو رو که بهره تو دو جو گندمش مباد

۸

پنداشتی درستی کار از شکست من

حشر تو با یزید بدین گونه اعتقاد

۹

امر خدا به زیر پی انداختی چو خس

نهی نبی به گوش دل انگاشتی چو باد

۱۰

فخرت به اعتنای یزید است و ز غرور

بر التفات ابن زیاد است اعتماد

۱۱

در چنگ خوک چون تو نیابدکس ایمنی

بر پر کاه چون تو نجوید کس اعتضاد

۱۲

گفتم من آنچه بایدم اظهار کرد و گفت

لیکن تو در صلاح کنی سعی یا فساد

۱۳

در هر عمل که جازم آنی ز خیر و شر

از طیب و خبث عدل خدایت جزا دهاد

۱۴

دادی به دست حرص و هوا هوش و رای خویش

رفتت به باد صارفه چون خاک دین و داد

هر لحظه نو به نو دل من سوختی دگر

بر خویش آتشی عجب افروختی دگر

تصاویر و صوت

نظرات