
صفی علیشاه
بخش ۱۷۲ - صورهالحق
۱
گرت با صورهالحق است روئی
محمددان که صورت بند اوئی
۲
خود این باشد اگر دانی مقامی
که هست آنرا محمد نیک نامی
۳
تحقق باشد او را بر حقیقت
احدیت دگر هم واحدیت
۴
گر اهل ذوق بودی داد تحقیق
احدیت دگر هم واحدیت
۵
گر اهل ذوق بودی داد تحقیق
ترا میدادم اینجا بهر تشویق
۶
ولی از عالم و جاهل چو این خلق
گرفتارند بر تقلید تا حلق
۷
بسی من فیلسوفان را مقلد
بتقلیدات بینم هم مقید
۸
نبرده هیچ بوی از علم و حکمت
حکم تحصیل کرده بهر صحبت
۹
شود فارغ چو از تدریس اسفار
همان گاو است و تیر و سنگ عصار
۱۰
مدان هر فیلسوفی کین چنینند
سبا هم کنجکاو و تیز بینند
۱۱
غرض چون حال خلق این است چندی
زبان را در بیان بایست بندی
۱۲
محمد صورتالحق است باری
حقیاق هم به او دارد قراری
نظرات