صفی علیشاه

صفی علیشاه

بخش ۱۹۳ - العارف

۱

ز عارف گوش کن گر مرد راهی

بذات و وصف و فعل حق گواهی

۲

بود عارف کسی کو را دهد حق

شهودش در صفات و ذات مطلق

۳

و ز آن اشهاد او را هست حالی

که باشد معرفت بی احتمالی

۴

ز حالی کز شهودش گشت حادث

همانا معرفت را اوست باعث

۵

بود فعلش خدائی زانکه بیناست

بفعل حق از آن شد کار او راست

۶

بمیرد جمله از خلق و صفاتش

شود پس بر صفات‌الله حیاتش

۷

شود در ذات حق ذاتش چو فانی

خود آنرا عارف ارخوانی توانی

۸

چنین شخصی بمعنی حق‌شناس است

جز این عارف شدن و هم و قیاس است

۹

هر آنچیزی که بروی واقعی تو

باو بر قدر دانش عارفی تو

۱۰

بحق چون ره ندارد علم و ادراک

ز خود باید در او فانی شدن پاک

۱۱

که از راه فنا عارف توان شد

ز سر من عرف واقف توان شد

تصاویر و صوت

نظرات