صفی علیشاه

صفی علیشاه

بخش ۲۹۴ - عبدالغنی

۱

ز حق عبدالغنی دارد غنائی

که ز استغنا نبیند ما سوائی

۲

نمود از ما سوا حق بی‌نیازش

باستغناست از خلق امتیازش

۳

بمحتاجان عطا بی‌مسئلت کرد

باستعداد لیک آن موهبت کرد

۴

دهد بی مسئلت الا که قائل

باستعداد باشد نطق سائل

۵

دهد یعنی عطاگر بی‌سوالی

طلب ز او کرده‌اند از نطق حالی

۶

چه باشد فقر ذاتی بهر ممکن

بمعنی افتقار اوست بین

۷

سوی آن کو بهمت‌هاست جامع

باو فقر و غناها جمله راجع

۸

غنا چون بحرش اندر آستین است

بذات خود غنی از عالمین است

۹

چو ذاتش فانی اندر ذات حق است

غنایش ثابت از اثبات حق است

تصاویر و صوت

نظرات