صفی علیشاه

صفی علیشاه

بخش ۴۸۸ - الوجود

۱

ز معنای وجود آرم سند را

که وجدان حقست آن ذات خود را

۲

بذات خویش خود را محض خود یافت

بصرف ذت خود را هر چه بد یافت

۳

از آن خوانند ارباب شهودش

خود این را حضرت جمع و وجودش

۴

چو او خود را ذات خویشتن یافت

بجمع خویش دور از انجمن یافت

۵

مراد از انجمن اینجا صفات است

که لازم حضرت او را بذاتست

۶

از آن دانیم اندر صرف ذاتش

منزه ز اعتبارات صفاتش

۷

در آنجا نه صفت نه اسم گنجد

نه در معنای عقلی جسم گنجد

۸

خود اینهم محض مفهومست و ادراک

وگر نه او بود ز ادراکها پاک

۹

چه نسبت قطره را با بحر عمان

چه نسبت ذره را با مهر تابان

۱۰

غرض وجدان او خود را وجود است

هر آن موجودی از بودش نمود است

تصاویر و صوت

نظرات