صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۲۲

۱

شیرم ولی اسیر به دام غزال دوست

چون نی تهی ز خویشم و پر از مقال دوست

۲

در روی خلق دیدهٔ حیرت گشوده‌ام

بینم مگر جمال عدیم المثال دوست

۳

منعم مکن که خاک ره دشمنان شدم

گشتم چنین مگر که شوم پایمال دوست

۴

از بار غم بود الف قامتم چو دال

در آرزوی قامت با اعتدال دوست

۵

صد زخم خار هجر بخوردیم و عاقبت

یک گل نچیده‌ایم ز باغ وصال دوست

۶

دارند مردمان به دل خود بسی خیال

در دل صغیر را نبود جز خیال دوست

تصاویر و صوت

نظرات