صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۴۹

۱

آنکس آگه ز پریشانی احوال من است

که چو من بستهٔ آنزلف شکن در شکن است

۲

بار افکند به زلفش دلم از بهر غریب

هرکجا شب بسر دست درآید وطن است

۳

ندهم تاری از آن طره اگر بخشندم

هر قدر مشگ که در کشور چین و ختن است

۴

دهن اوست بسی تنگتر از غنچه ولی

تنگتر از دهن او دل خونین من است

۵

بهوای رخ معشوق و بیاد رخ گل

روز و شب زمزمه کار من و مرغ چمن است

۶

صحبت از کوه کن و قصه ز شیرین مکنید

دور دور من و آن خسرو شیرین دهن است

۷

دیدنش غم برد از دل که بود غبغب او

آب و خط سبزه و رخ معنی وجه حسن است

۸

سخنی گفت بگوش دل من پیر مغان

که دو عالم همه تفسیر بر آن یک سخن است

۹

هر کسی را بکسی چشم‌ام ید است و صغیر

بندهٔ عاطفت شیر خدا بوالحسن است

تصاویر و صوت

نظرات