
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۱۵
۱
سهی قد تو به سرو کنار جو ماند
بچشم من بنشین کان بجو نکو ماند
۲
در ازی شب هجران دلم فسرد اما
از این خوشم که بدان زلف مشگبو ماند
۳
چو چشم مست تو نرگس بدید شد بیمار
برای اینکه بگویند این باو ماند
۴
همیشه چشم ترا هست میل خون ریزی
خود این به مردم بی باک فتنه جو ماند
۵
چه آرزوست ندانم که سوز آه صغیر
بسوز آه دل پر ز آرزو ماند
نظرات