صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۹۰

۱

ای مه ز مهر اگر نظری سوی ما کنی

کام دل شکسته ما را روا کنی

۲

آموختت که این روش دلبری که رخ

بنمائی و بری دل و ترک وفا کنی

۳

هر کس فزوتر از همه شد مبتلای تو

بر او فزونتر از همه جور و جفا کنی

۴

بر آنکه منع عشق تو از من همی کند

بنمای روی تا چو منش مبتلا کنی

۵

چشمت به پشت پرده خورد خون مردمان

فریاد از دمی که ز رخ پرده واکنی

۶

آزادی دو کون بود در کمند تو

روزی مباد آنکه اسیران رها کنی

۷

گاهی ز راه دیده کشی رخت خود بدل

گاهی ز دل برآئی و در دیده حا کنی

۸

ای دیده از صغیر چه خواهی که پیش خلق

راز نهان او همه جا برملا کنی

تصاویر و صوت

نظرات