صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۴۱۳

۱

گفت دانا پدری با پسر از آگاهی

آن بیابی که برای دگران میخواهی

۲

راست رو باش چو ماهی که خوری آب زلال

نه چو خرچنگ خوری آب گل از کجراهی

۳

آخر کار اگر چاره نباشد جز مرک

ای برادر چه گدائی و چه شاهنشاهی

۴

عاقبت منزل تو قطعه زمینی است اگر

قاف تا قاف بگیری و ز مه تا ماهی

۵

دست و پا جمع کن و توشهٔ راهی بردار

غافل این قافله رحلت بودش ناگاهی

۶

کی بفردای قیامت شودت قدر بلند

تو که در حق خود‌ امروز کنی کوتاهی

۷

با خدا کار خود انداز مگر نشنیدی

نار نمرودی و گلزار خلیل اللهی

۸

مرگ را وقت چه سالست و چه ماهست و چه روز

هیچکس را بجهان نیست از آن آگاهی

۹

بتو گفتند صغیرا که بدین راه برو

تو بدان راه روی هست مگر دلخواهی

تصاویر و صوت

نظرات