
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۸
۱
هر گل که پس از مردنم از خاک بر آمد
خاریست که از عشق گلی بر جگر آمد
۲
تا خواجه پی ریختن طرح سرا بود
هنگام عزیمت به سرای دگر آمد
۳
ایمن بود از سنگ حوادث پر و بالم
زیرا که مرا تیر تو تعویذپر آمد
۴
یک تیر خطا شد بدلم آنچه فکندی
صد تیر زدی لیک یکی کارگر آمد
۵
ز آن پیش که از تیغ و سپرم نام و نشا بود
جان و دل من تیغ بلا را سپر آمد
۶
از بخت بد آن مایه ی عمر آه که وقتی
آمد بسر من که مرا عمر سر آمد
۷
در عالم عزلت چو (سحاب) آنکه نظر کرد
در دیده ی او هر دو جهان مختصر آمد
تصاویر و صوت

نظرات