سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۱۷۱

۱

آسمان هر ستمی با من می خواره کند

می فروشش به یکی جرعه ی می چاره کند

۲

عجب این است که گردیده به مویی در بند

دل دیوانه که صد بند گران پاره کند

۳

اشک من با دل این سنگ دلان می پنداشت

که تواند اثری کرد که با خاره کند

۴

اگر از سوزن پیکان تو ندوزیش به هم

کیست آن کس که علاج دل صد پاره کند

۵

نیست اندیشه ز اغیار که این دل به فغان

همه کس را ز سر کوی آواره کند

۶

سبزه ی خاک مرا جلوه گه مستان خواست

لطف حق بین که چها با من میخواره کند

۷

هر که پرسد ز چه نظاره ی خلق است (سحاب)

یک نظر گو به مه روی تو نظاره کند

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۱۰۲

نظرات