
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۰۵
۱
نه همین ز شرم در بر نکشیدهام هنوزش
که برم نشسته عمری و ندیدهام هنوزش
۲
دلم از تو خرم و خوش به سوالی و جوابی
که نگفتهام همان و نشنیدهام هنوزش
۳
به مشام غیر خواهم نرسد از او شمیمی
ز ریاض حسن آن گل که نچیدهام هنوزش
۴
دل خویش کردهام خوش به متاع کمبهایی
که زلعل او به صد جان نخریدهام هنوزش
۵
به رهش اگر چه شد خون دل و شد ز دیده بیرون
کشد انتظار مقدم او دل و دیدهام هنوزش
۶
عجب است اینکه در سر بودم (سحاب) مستی
ز شراب وصل اگرچه نچشیدهام هنوزش
نظرات