
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۶۸
۱
امید مهر به هر کس که بود جز تو گسستم
به صد امید وفائی که دل به مهر تو بستم
۲
برای بستن عهدی که از نخست شکستی
چه عهدها که به عهد تو سست عهد شکستم
۳
اگر چه نیست امیدی به عهد سست تو اما
به این خوشم که زمانی بود بدست تو دستم
۴
تو شُوق بین، که به امّیدِ وعدهای که ندادی،
به رهگذار تو عمری در انتظار نشستم
۵
خوش آن زمان که کشم یک دو جام باده و گویم
به دوست راز دل خود به این بهانه که مستم
۶
تو هر دمی بخیال جفای دیگری و من
مدام خوشدل از اینم که در خیال تو هستم
۷
لبت چو جرعهٔ صهبا رخت چو بادهٔ گلگون
از آن (سحاب) چنین جرعه بادهای بپرستم
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی