
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۸۲
۱
کس نگفت ای دل به این لیلی و شان نظاره کن
همچو مجنون خویش را بر کوه و دشت آواره کن
۲
سینه ی او را زچاک پیرهن نظاره کن
همچو جیب جان من ناصح گریبان پاره کن
۳
یا دلم را طاقتی یا رب کز آن بر ناید آه
یا دلش را نرم از آهم چو سنگ خاره کن
۴
یا مکش هر ساعتی صد بار ما را یا به ما
آنچه خواهی کرد از جور و جفا یک باره کن
۵
سخت پر خون گشته دل در سینه ام ای دیده باز
چاره ای از گریه در کار دل بیچاره کن
۶
یک نظر بنمای آن چاک گریبان را به خلق
ور گریبانی ببینی تا به دامن پاره کن
۷
تا نیفشانی به دامن پاره ها ی دل (سحاب)
یک نظر چون من به ماه روی آن مه پاره کن
نظرات