
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۸۶
۱
مقصود دو مدعای من آمد جفای تو
نبود رضای مدعی از مدعای تو
۲
خضر و من از حیات ابد بهره یافتیم
او ز آب زندگی و من از خاک پای تو
۳
در وصلت اشتداد به هجران تزاید است
ای درد عشق چیست ندانم دوای تو؟
۴
رفتی و از پیت من و خلقی، ولی ز ضعف
من از قفای خلقی و خلق از قفای تو
۵
هم جان به لب رسیده ز دست وفای دل
هم دل به جان زدست دل بیوفای تو
۶
خلق خدای بر تو ز دست فغان من
در شکوه و زدست تو من بر خدای تو
۷
تیری فگنده بر تو و پیکان خود (سحاب)
بگذاشت در دلت که بود خونبهای تو
تصاویر و صوت

نظرات