سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۲۹

۱

تا این دل دیوانه بود عاقلهٔ ما

از طعن جنون بیهده باشد گلهٔ ما

۲

آسوده غم عشق ز تنگی دو عالم

روزی که نمودند به او حوصلهٔ ما

۳

شادابی دل داده به خار و خس این دشت

خونی که به هر گام چکد ز آبلهٔ ما

۴

عمریست که پوییم ره کویش اگرچه

از او نبود جز قدمی فاصلهٔ ما

۵

دربار، به جز عشق نداریم متاعی

ایمن بود از راه زنان قافلهٔ ما

۶

بر شاه (سحاب) ار رسد این نظم عجب نیست

کز لعل لب یار ببخشد صلهٔ ما

تصاویر و صوت

نظرات