
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۵۹
۱
فغان زاغ درین باغ با هزار یکی است
گلیش کاین دو یکی نیست از هزار یکی است
۲
یکی است جور و جفا گرچه پیش غیر دو تاست
دو تاست عشق و هوس گرچه پیش تار یکی است
۳
همان بود به دل عندلیب خار ملال
به باغ اگر همه گل صد هزار و خار یکی است
۴
بقصد صید دلم هر کس افگند تیری
چه شد که این همه صیاد را شکار یکی است
۵
ز لطف او نشود هر دل خراب آباد
چرا که شهر بسی هست و شهر یار یکی است
۶
به اکتساب هنر کوش و ترک جهل (سحاب)
اگرچه هر دو بر اهل روزگار یکی است
تصاویر و صوت

نظرات