
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۸۲
۱
روشن از شعلهٔ دل عارض جانانهٔ ماست
شمع را روشنی از آتش پروانهٔ ماست
۲
حاجتی نیست که پرسی ز کسی در همه شهر
خانهای را که ندانی تو همین خانهٔ ماست
۳
عاقلی گر نبود شیوهٔ طفلان چه عجب
سرو کار همه با این دل دیوانهٔ ماست
۴
مست عشق نو نشاید همه کس ورنه شوند
عالمی مست ازین می که به پیمانهٔ ماست
۵
کردهام من به وفا شُهره در این شهر تو را
بستهٔ دام تو خلقی همه از دانهٔ ماست
۶
کردهام من به وفا شُهره در این شهر تو را
بستهٔ دام تو خلقی همه از دانهٔ ماست
۷
دل درین سینه یکی ناله که میخواست نکرد
وای بر حسرت جغدی که به ویرانهٔ ماست
۸
گر نه فریاد غریبانهٔ من رهبر اوست
غم چه داند که در این شهر کجا خانهٔ ماست
۹
زود باشد که جهانی همه از جان گذرند
کز (سحاب) آفت جانها غم جانانهٔ ماست
تصاویر و صوت

نظرات