
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۱
۱
سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دلها
تماشا کن در او چون کاروان کعبه محملها
۲
ز زهد و توبه در کار دلم صد عقده افتادهست
بیا ساقی مرا آزاد کن از قید مشکلها
۳
بود سیب ذقن نقل می تحقیق، عارف را
بیابان حرم را بر سر چاه است منزلها
۴
ز نی آموز در صحرا سماع بیخودی کردن
کمانچهوار باشی چند، کونجنبان محفلها؟
۵
درین صحرا که بیش از دانه دهقان خفته در خاکش
به خود اندیشهای کن تا چه خواهد بود حاصلها
۶
به دریایی که همچون نوح، من افکندهام لنگر
سفینه بر سر موجش بود تابوت ساحلها
۷
قیاس مهر و کین هر کسی از خاطر خود کن
به هم چون دانههای سبحه راهی هست از دلها
۸
سلیم امشب به یاد تربت حافظ قدحنوش است
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
نظرات