سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۱۱۳

۱

به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است

ز شوق شال سرم را هوای کشمیر است

۲

خزان به گلشن آزادگان ندارد راه

نشاط اهل قناعت، بهار تصویر است

۳

در آن دیار همان به که پرسشت نکنند

که مرغ نامه بر دوستان به هم، تیر است

۴

به خان و مان نبرد ره کسی درین وادی

که آشیانه ی مرغش به شاخ نخجیر است

۵

فریب عقل مخور، ایمن از گزند مباش

که ریشه ی نی این بیشه پنجه ی شیر است

۶

ز جنبش سر زلف تو دل به رقص آمد

که ساز صحبت مجنون، صدای زنجیر است

۷

هلاک زخم تو گردم که رسم جانبازی

ز کشته ی تو به طاق بلند شمشیر است

۸

سلیم درد دل خود نمی توانم گفت

سخن چو گریه مرا پیش او گلوگیر است

تصاویر و صوت

نظرات