سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۱۲۱

۱

دارد حذر ز فتنه ی او هر که عاقل است

همچون شراب کهنه، جهان پیر جاهل است

۲

هر چیز شد حجاب تماشای او مرا

آتش زنم بر آن، همه گر پرده ی دل است

۳

از بس که با غبار دل آلوده می رود

دایم ز آب دیده ی خود راه من گل است

۴

در ورطه ای که قسمتم افکنده، موج را

بر سر سفینه نیست، که تابوت ساحل است

۵

در سنگلاخ کام و هوس تاختن دلیر

بر توسن برهنه ی تجرید مشکل است

۶

از خاطرم سلیم برد باده زنگ غم

موج شراب، صیقل آیینه ی دل است

تصاویر و صوت

نظرات