
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۳۹
۱
بی سبب کی دامنم از گریه چون دریا پر است
دل مرا چون کاسه ی دریوزه از صد جا پر است
۲
در دلم خوناب حسرت هست اگر در دیده نیست
گر تهی گردیده از می ساغرم، مینا پر است
۳
چون حریفان نیستم گلچین گلزار کسی
از گل خود دامنم چون جامه ی دیبا پر است
۴
رشک دارد بر بساط مستی ما آسمان
شیشه های او سراسر خالی و از ما پر است
۵
بخیه نتوان زد، گر از دشمن به من زخمی رسد
جای سوزن نیست، از مهرم ز بس اعضا پر است
۶
در ره افتادگی کی می روم از جا سلیم
ورنه از بانگ درای کاروان صحرا پر است
نظرات