
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۴۶
۱
چراغان سینه ام از داغ عشق لاله رویان است
ز دل آهی که می خیزد مرا، دود چراغان است
۲
سرشک آتشین می جوشدم از چشم همچون شمع
درین مکتب پر پروانه طفلان را گلستان است
۳
حصار عافیت جز کنج تنهایی نمی باشد
که فانوس چراغ لاله دامان بیابان است
۴
متاعی هر که دارد، رو به این بازار می آرد
محبت شهر و بر اطراف او عالم دهستان است
۵
به گلشن می توان تحقیق کار این جهان کردن
که گل مجموعه ی تعبیر این خواب پریشان است
۶
به غیر از خنده ی آن لب، علاجی نیست دردم را
که مرهمدان این زخمی که من دارم نمکدان است
۷
سیاهی می زند هندوستان از حسن بر عالم
یکی از جمله ی سبزان ته گلگون او پان است
۸
درین گلشن اگر جمعیتی بینی، تعجب کن
پریشانی فراوان است اینجا سنبلستان است
۹
سلیم از رهگذار خوشخرامی چون توان رفتن؟
که چون از خانه میآید به مکتب، عید طفلان است
نظرات