سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۱۵۰

۱

شکفتگی به گل رویت آرزومند است

نهال حسن ترا با بهار پیوند است

۲

ز رشک عشق خورم خون عندلیبان را

که دوست نیست گل، اما به دوست مانند است

۳

ز شغل گریه زمانی نمی شود فارغ

مژه به دیده ی من پنجه ی هنرمند است

۴

به یک نگاه برد صدهزار دل از دست

ببین معامله ی عشق، چند در چند است

۵

ز ضبط گریه چه خصمی به جان خود داری؟

که جو خراب شود پیش آب چون بند است

۶

خطای یکدگر از دوستی نمی بینند

گناه اهل محبت چو عیب فرزند است

۷

ترا چه کار به صورت، نظر به معنی کن

شکسته است دل اما درست پیوند است

۸

ترا ز پاس دل خستگان چه عار آید

که بنده ای تو و این خانه ی خداوند است

۹

چه می شود که ازان آیتی بیاموزی

همین نه مصحف تنها برای سوگند است

۱۰

سلیم را نبری نام پیش او قاصد

بگو کسی به تو بسیار آرزمند است!

تصاویر و صوت

نظرات