
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۵۵
۱
میان عافیت و روزگار ما جنگ است
مدار شیشهٔ ما همچو آب بر سنگ است
۲
ز رازداری ما جمع دار خاطر را
ز گوش تا به لب ما هزار فرسنگ است
۳
غبار، آینه ام را حصار عافیت است
غلاف خنجر ما همچو سوسن از زنگ است
۴
به غمزه کرده چنین جای در دلم، چه عجب
اگر چو تیغ، صلاحش همیشه در جنگ است
۵
به بوستان محبت سلیم مرغ دلم
ز شوق طرهٔ او طایر شباهنگ است
تصاویر و صوت

نظرات