سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۱۶۰

۱

رسید موسم پیری و وقت عجز و نیاز است

چو شمع صبح، وجودم تمام سوز و گداز است

۲

سرم گرفته به دل الفت از خمیدن قامت

به سجده گاه صراحی، پیاله مهر نماز است

۳

ز طول عمر نیابد کسی ز مرگ رهایی

چه سود مرغ گرفتار را که رشته دراز است

۴

ز توبه کردن من، می کشان دیر مغان را

نه رغبت می گلگون، نه ذوق نغمهٔ ساز است

۵

دل پیاله پر از ناله همچو سینهٔ کبک است

دهان هر بط می بسته همچو دیدهٔ باز است

۶

سلیم لایق چنگ خمیده قامتم اکنون

نوای گریه و زاری و پنج گاه نماز است

تصاویر و صوت

نظرات