
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۶۸
۱
جهان ز بی خبران چون مکان گله شده ست
غنیمت است که غم پاسبان گله شده ست
۲
فغان ز پرورش آسمان که این قصاب
برای مصلحتی مهربان گله شده ست
۳
فغان من ز رکاب هلال پای کشید
که از ستاره رهش در میان گله شده ست
۴
بتان فتاده همه مست و پاسبان ساقی ست
کجاست گرگ، که یوسف شبان گله شده ست
۵
سلیم این قدر از گرگ غم خبر دارم
که روی دشت پر از استخوان گله شده ست
نظرات