
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۷۰
۱
فغان که در ره ما بانگی از درایی نیست
هزار قافله رفت و نشان پایی نیست
۲
ز کجروی نبرد هیچ کس به مقصد راه
که تیر را بجز از راستی عصایی نیست
۳
شراب، حوصله ی هر کسی کند ظاهر
که همچو دختر رز، مردآزمایی نیست
۴
سلام چیست، ندارم چو از کسی طمعی
دعا برای چه گویم چو مدعایی نیست
۵
سلیم، هر چمنی را که بود گردیدم
به بینوایی من، مرغ بینوایی نیست
نظرات