
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۸۶
۱
با تو گل را سر و سامان خودآرایی نیست
سرو را پیش تو سرمایه ی رعنایی نیست
۲
مرو ای شمع و مرا بر سر فریاد میار
همچو اطفال، مرا طاقت تنهایی نیست
۳
گرچه زنجیر به پا از رگ خارا دارد
نفس شیرین نتوان گفت که هر جایی نیست
۴
ما و این خرقه ی پشمینه که درویشان را
چون سکندر هوس جامه ی دارایی نیست
۵
دل ز وحدت چو به کثرت رود از عرفان است
کعبه شهری ست، سیه خانه ی صحرایی نیست
۶
من گرفتم که شدی شبلی ایام سلیم
حاصل این همه هیچ است چو دنیایی نیست
تصاویر و صوت

نظرات