
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۸۸
۱
تا به کی ای خضر خواهی این چنین غافل نشست
کشتی دریا کشان از لای خم در گل نشست
۲
می شود نزدیکتر، غم را کنم از خود چو دور
گرد اگر برخاست از دامن مرا بر دل نشست
۳
خویش را چون موج بی باکانه بر دریا زدیم
می توان تا چند همچون گرد بر ساحل نشست؟
۴
چون تذروی کآشیان تبدیل سازد، می شود
قالب مجنون تهی، لیلی چو در محمل نشست
۵
آشنایی از دیار ما نمی آید سلیم
بر سر ره می توان تا چند چون منزل نشست؟
نظرات