
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۱۱
۱
بر سر عشق تو هرکس هست با من دشمن است
آنکه اشکی پاک میسازد ز چشمم دامن است
۲
در کف او می به رنگ شبنم روی گل است
بر میانش تیغ چون آب میان گلشن است
۳
برنمیخیزیم از جای خود و آوارهایم
دامن صحرای مجنون تو طرف دامن است
۴
همچو من منصور را سامان رسوایی کجاست
مایهٔ حلاجی او پنبهٔ داغ من است
۵
کوچهٔ زنجیر را ماند به عهدش روزگار
بس که از بیداد او هر خانهای پر شیون است
۶
دشمن جان است دل اهل محبت را سلیم
یوسف ما را همیشه گرگ در پیراهن است
نظرات