سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۲۲۴

۱

خشت کوی می‌فروشان سر به سر آیینه است

رو برین ره کن که فرش رهگذر آیینه است

۲

چشم و دل از پرتو دیدار روشن می‌شود

تخته ی تعلیم ارباب نظر آیینه است

۳

در دل هر ذره چون خورشید دارد جلوه ای

از خیال او گلی در آب هر آیینه است

۴

پنجه ی خورشید تابان بی نیاز است از نگار

پشت دستش را حنا چون زنگ بر آیینه است

۵

جوهر خود را ز عکس خط سبز ای بی وفا

بر تو ظاهر می کند آیینه گر آیینه است

۶

خوبی خود بین، ترا با زشتی مردم چه کار

شاهدان را تیغ در پیش نظر آیینه است

۷

هر که قصد ما کند، شمشیر بر خود می کشد

سینه صافان محبت را سپر آیینه است

۸

سینه صافی پرتو فیض ازل باشد سلیم

آنچه مردم می‌خرند آن را به زر، آیینه است

تصاویر و صوت

نظرات