
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۲۷
۱
شعلهای چون شمع من در پردهٔ فانوس نیست
چون رخش یک گل به گلزار پر طاووس نیست
۲
گاه بر گل میزنم خود را، گهی بر خار و خس
طایر شوقم، به پایم رشتهٔ ناموس نیست
۳
این سخن را در کجا خود میتوان گفتن که ما
خاک ره گردیدهایم و رخصت پابوس نیست
۴
راهبر کی جانب رهزن گذارد، کافرم
خضر ما گر در میان کاروان جاسوس نیست
۵
جز نوای یا علی بن ابی طالب، سلیم
از دلم مطلب که زنگ حیدری ناقوس نیست
نظرات