سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۲۳۵

۱

خوش وقت آنکه خصمی گردون ندیده است

هر شب ز خیل فتنه شبیخون ندیده است

۲

با من مگو که داغ جدایی ندیده ای

صدبار بیش دیده دلم، چون ندیده است؟

۳

ما پستی و بلندی صحرای عشق را

بسیار دیده ایم که مجنون ندیده است

۴

فصل خزان مجوی رعونت ز شاخ گل

هرگز کسی قلندر موزون ندیده است

۵

هر سو دود سلیم ازان طفل اشک من

کز خانه کم برآمده، بیرون ندیده است

تصاویر و صوت

نظرات